سفارش تبلیغ
صبا ویژن
هرکس چیزی از سحر بیاموزد، پایان کارش با پروردگارش است . [امام علی علیه السلام]
لوگوی وبلاگ
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :3
بازدید دیروز :0
کل بازدید :17666
تعداد کل یاداشته ها : 15
103/2/30
9:46 ع
آلونس تبلیغی - نمایشنامه و فیلمنامه

خانه ـ شب

اتاق. رامین پشت رایانه نشسته و مشغول چت کردن است. تصویر بسته از مانیتور و صدای دکمه ها که این عبارت را رامین در حالیکه زیر لب زمزمه می کند، می نویسد:

          رامین:

          به خدا تنهام... تنهای تنها... تو این خونه یکی نیس باهاش درد دل کنم

تصویر بسته از مانیتور که روی آن این عبارت نوشته می شود:« ژینوس: ناراحت نباش عزیزم... از تنهایی درت میارم... فردا ساعت سه پارک لاله....»

 

پارک ـ روز

رامین کنار درختی ایستاده. ژینوس عینک دودی به چشم به او نزدیک می شود.

          ژینوس:

          ببخشید...آقا رامین؟

          رامین:

              ( کمی دستپاچه) بله؛ شما؟

           ژینوس:

           ژینوس!

 

مقابل یک خانه ـ شب

در تصویر عمومی اتومبیل می ایستد. داخل اتومبیل رامین پشت فرمان است. ژینوس هم کنارش.

          ژینوس:

          من میرم داخل...تو هم یه جای خوب پارک کن و زودی بیا!

در نمایی نیمه بسته از بیرون دیده می شود که ژینوس پیاده می شود. تصویر به طرف اتومبیل حرکت می کند و در نمایی نیمه بسته دیده می شود که رامین زیر لب با خودش حرف می زند.

          رامین:

          تا همین جاش بسته، بهتره برگردم خونه! امانه، بهتره برم تو پارتی و ببینم اونجا چه خبراس.

         هیچ اتفاقی نمی افته؛ آخه من که فرزم و حسابی مواضب خودم هستم!

 

داخل خانه ـ ادامه

موسیقی تندی پخش می شود. تصویر آرام روی دیوارهای اتاق می چرخد و نورهای رنگارنگی می آیند و می روند و سایه های جوانان در حال رقص. از نمایی دور ژینوس لیوانی را می دهد به رامین که روی مبل نشسته است و می آید اینطرف.

در نمایی بسته ژینوس را با مردی می بینیم.

          مرد:

          نه... داره ازت خوشم میاد! خوب بچه های پولدارو می کشی اینجا! حالام این دوستمونو

          مست کردی تا سر فرصت بچه ها حسابی موادیش کنن

          ژینوس:

             (با خنده) خب آقا اسفندیار؛ چه میشه کردکاسبی کاسبی است دیگه! هم شما مشتریاتونو پیدا می

         کنین... هم یکی مثل این رامین از تنهایی درمیاد، از همه مهم تر؛ منم به پورسانتم میرسم

         مرد:

            ( با خنده)پس بگو دردت چیه!

خنده ی هردو و حرکت تصویر به طرف رامین که در حال سر کشیدن لیوان است.

 

شب ـ خانه

رامین روی تخت دراز کشیده. به خودش می پیچد. تصویر بسته از صورت کمی سیاه و شکسته شده اش.او گوشی موبایل را پرتاب می کند روی زمین.

          رامین:

          چرا این لعنتی بهم جواب نمیده؟ پس این مواد چی شد؟

تصویر روی صورت رامین زوم می کند و همزمان با آن تصویر بسته از صورت ژینوس نمایان می شود که بسیار ترسناک است و با خنده می گوید:

          «رامین...بعد از این کاری می کنم که هیچوقت تنها نمونی؛ باید همیشه تو زندگیت یه

          سرگرمی داشته باشی دیگه!»(خنده ی کشدار)

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


93/5/26::: 10:38 ص
نظر()